Quantcast
Channel: فسون و فسانه
Viewing all articles
Browse latest Browse all 135

سهراب محمودیان، قدرتمند ،زیرک، مغرور و جاه‌طلب

$
0
0

                                         

 

سهراب محمودیانبزرگترین یاغی‌گیر استان مازندران زاده‌ی همان روستائیست که بزرگترین یاغی استاندر آن زاده شده بود. روستای پرور (پلور) یکی از بزرگترین روستاهای شهرستان ساری. سهرابآدم مغرور، زرنگ ، جاه‌طلب و قدرتمندی بود و از اختیارات گسترده‌ای برخوردار بود به گونه‌ای ‌که حتی استاندار مازندران در برابرش با احترام رفتار می‌کرد. او توانست نظم و امنیتی را که پس از جنگ جهانی دوم کم‌رنگ شده بود به منطقه‌ی تحت ماموریتش برگرداند. پس کشته شدن مشدی یا مشتی پلوری (پروری) در ۱۳۱۶ برخی از یاغیان طرفدارمشدی برای گرفتن تامین نزد غلامرضا اسپهبدی نماینده‌ی ساری در مجلس شورای ملی رفتند. آقای نماینده، غلامرضا اسپهبدی چند نفر از آنان را مامور کرد تا بقیه‌ی یاغیان را وادار به تسلیم کنند خواه با صحبت یا  با زور. در این بین اتفاقی افتاد که یاغیان تصور کردند اسپهبدی خیال خیانت به آنها را دارد. سهراب محمودیاناز فرصت بدست آمده در پی این شکاف و بی‌اعتمادی‌ای که بین یاغیان و غلامرضا اسپهبدی رخ داده بود، استفاده کرده به نزد دولتی‌ها رفت و به آنها گفت به من اختیار و قدرت بدهید تا یاغیان را سرکوب کنم. و همین کار را هم کرد. او یاغیان را سرکوب کرد و عده‌ای را کشت. او برای خودش فرمان‌روائی کوچکی بپا کرده بود. خرمی و دل‌گشائی باغ ییلاقی سهراب و شکارگاه‌های پیرامون آن چشم حسین شهسوارانی (که از مقامات دادگستری مازندران بوده و مدتی وزیر هم بوده) را هم گرفته بود. در زیر، عکس سهراب را در حال دیدار با شاه می‌بینید. او در منطقه‌ی تحت ماموریتش در جهت مدرنیزاسیون آمرانه‌ی پهلوی خدمات زیادی انجام داد. برخی می‌گویند او در ساواک عضویت داشته است. در کودتای ۲۸ مرداد عکس او در بین شماری از سران عشایر بود که برای سرکوب، به تهران می‌رفتند البته کودتا موفق شده بود و ظاهرا آنها بین راه برگشته بودند. (عشایر مذکور از شهر سنگسر بودند)

 

 

 

-در اواخر حکومت پهلوی قدرت سهراب بشدت کاهش پیدا کرد و همین باعث قد علم کردن دشمنانش شد که درگیری‌های بین تبارهای پرور را دامن می‌زد.پس از انقلاب مدتی پنهانی در یکی از ییلاقات پرور به نام سراور زندگی کرد و سپس با شناسنامه‌ی جعلی از ایران فرار کرد و به نزد پسرش شروین که ظاهرا پزشکی در آمریکا بوده، رفت. وی تا آخر عمر در آمریکا ماند.

-نوگرائی و تحصیل برای سهراب اهمیت زیادی داشته. در روزگاری که شاید ۹۰ درصد روستاهای ایران فاقد مدرسه بودند با حمایت‌های او مدرسه‌ای در پرور بپا شد. فرزندان سهراب هم تحصیل‌کرده بودند. او پسری به نام شروین داشت که ظاهردر آمریکا به پزشکی اشتغال داشته است.

-گویا مردم چندان دل خوشی از سهراب نداشتند شاید رفتار او به گونه‌ای شبیه رفتارهای خوانین در روزگار قدرتمندی‌شام بوده. سهراب برادری به نام یدالله خان داشت که از او نیز  مردم رضایتی نداشتند.

-سهراب آدم مغروری بود او دو دختر داشت. کسی را در حد واندازه‌ی خود نمی‌دانست که داماد وی شود بنابراین خواستگارنش را با تندی میراند. می‌گویند به ندرت کسی جرات خواستگاری داشت  یکی از خواستگاران   پسر خان روستای مجاور بود که او خان و پسرش را در طویله زندانی کرد. نهایتا دختران سهراب با دو تا خواهرزاده‌هایش ازدواج کردند.

-روزی سهراب در یکی از میدان‌های ساریکشتی‌گیری را دید که همه‌ی رقبا را شکست می‌دهد. صد تومان به او داد و به او گفت از این به بعد اگر کسی از زادگاهت پرسید بگو من پروری هستم.

سهراب خواهرزاده‌ای داشت که جزء گارد شاهنشاهیبود و پس از انقلاب هم درگشایش خرمشهر از فرمانهان اصلی بود.

 

-روزی ماشین سهراب در جاده‌ای که از طریق تنگه‌ی پروربه شهرها و روستاهای پیرامون وصل می‌شد با ماشین یکی از اهالی سنگسر روبرو می‌شود. فرد سنگسری با توجه به حق تقدمی که داشته از سهراب می‌خواهد راه را باز کند تا او رد شود. سهراب هم نمی‌کند نامردی یکی در گوشش می‌خوابند و می‌گوید تنگه‌ی پرور و حق تقدم؟!

 

صفحه‌ی مربوط به سهراب محمودیان را در ویکی‌پدیا ساختم. اینجارا کلیک کنید 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 135

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>